Web Analytics Made Easy - Statcounter

مبارز انقلابی قیام ۱۵ خرداد با بیان اینکه تنها نیت ما از قیام آزادی مرجع تقلیدمان بود گفت: اگر کسی بخواهد از مسیر انقلاب منحرف شود از حق خود نمی‌گذریم. ۱۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۶:۲۷ استانها استان تهران نظرات

به گزارش خبرگزاری تسنیم از ورامین، انقلاب اسلامی ما با خون دل‌های بسیاری به ثمر رسید، بسیاری از مردم مؤمن و انقلابی ایران اسلامی از جان و مال خود گذشتند تا امروز بتوانیم در امنیت و آرامش زندگی کنیم، مردمی که با ایمان به خداوند و ائمه و پیروی از مرجع تقلید زمان خود، امام خمینی (ره) به پا خاستند و قیام کردند تا دست اجانب از این مملکت کوتاه شود و می‌توان گفت قیام 15 خرداد سال 42 که پس از دستگیری امام خمینی (ره) شکل گرفت جرقه مبارزات انقلابیون و پیروزی انقلاب اسلامی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

علی قایع‌گو یکی از مبارزینی است که در این قیام حضور داشته و در آن زمان جوانی 28 ساله بوده که مانند بسیاری از اهالی دشت ورامین در روستای محمدآباد ورامین به کشاورزی مشغول بوده و در عین حال در جلساتی که در مسجد برگزار می‌شده حضور داشته و در این جلسات توسط روحانی مسجد، مرادی و نیز شهید سید مرتضی طباطبایی از اوضاع کشور آگاه می‌شده است. جوان انقلابی سال 42 امروز پیرمرد روشن ضمیری است که در تمام طول مصاحبه با یادآوری خاطرات تلخ و شیرین آن روزها اشک ریخت و خندید و وقایع آن روزها را برایمان به تصویر کشید و اکنون از ایمان راسخ خود به راهی که رفته و پیمان خود با اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می‌گوید.

تسنیم: از چگونگی شکل‌گیری قیام بگویید.

علی قایع‌گو هستم متولد روستای محمدآباد که در زمان قیام 28 سال داشتم و به یاد داریم که روز سوم شهادت اباعبدالله الحسین(ع) بود که برای اقامه عزا به حرم امامزاده جعفر(ع) رفته بودیم، ساعت حدود 12 ظهر بود که خبر آوردند امام خمینی(ره) را دستگیر کردند، در آن زمان ما در محمدآباد توسط شهید طباطبایی و مرادی امام جماعت مسجد که به قم رفت و آمد داشتند از اوضاع کشور با خبر می‌شدیم و لذا زمانی که امام دستگیر شدند مردم اینجا تا حدودی آمادگی داشتند.

آن روز وقتی برگشتیم به روستا به یکی از اهالی گفتیم که برود و روی بام مسجد و یک اذان بی‌موقع بگوید تا مردم جمع شوند، ساعت حدود 4 عصر بود و همه درب مسجد جمع شدند و گفتیم که آقا را گرفته‌اند و با هم صحبت کردیم که چه باید بکنیم تا اینکه گفتیم باید ببینیم نظر مرادی چیست.

 حاج آقا مرادی هم برای مراسم سوم امام حسین(ع) به روستای زواره‎‌ور رفته بود که یکی از اهالی با موتور رفت و حاج آقا را آورد، وقتی آقای مرادی آمد گفت که از تهران برای من خبر آورده‌اند که همه را قتل‌عام کرده‌اند و درگیری زیادی وجود دارد و صلاح نیست با این وضعیت ما برویم آنجا در همین حال که داشتیم صحبت می‌کردیم شهید طباطبایی آمد و گفت که معطلی برای چیست؟ یک یا حسین(ع) بگوییم و حرکت کنیم.

تسنیم: از چه مسیری حرکت کردید و در راه چه اتفاقاتی افتاد؟

زمانی که ما اقدام به حرکت کردیم گروهی که از پیشوا به راه افتاده بودند مسیر زیادی را رفته بودند، بنابراین تصمیم گرفتیم مسیر میانبر را در پیش بگیریم، از راه بیابان حرکت کردیم، رفتیم بوالعرض و از آنجا سوره تا اینکه از اول ورامین سردرآوردیم و در بین راه همین طور جمعیت به ما اضافه می‌شد و فکر می‌کنیم حدود 90 نفر شدیم که البته من توانستم نام 50 نفر از آن‌ها را ثبت کنم.

وقتی به ابتدای ورامین رسیدیم آقای طباطبایی گفتند صبر کنید تا چند دقیقه‌ای صحبت کنم، ایشان گفتند ما الان داریم وارد ورامین می‌شویم، ما به پاسگاه و کلانتری برمی‌خوریم اما با آن‌ها کاری نداشته باشید و مبادا متعرض کسی شوید، اگر پرسیدند شما کجا می‌روید بگویید می‌رویم حرم شاه عبدالعظیم، در بین همین صحبت‌ها بود که ماشینی که بار کشاورزی می‌برد و با ما آشنا بود سر رسید او گفت که تهران خیلی شلوغ است و من هم به سختی از آن اوضاع فرار کرده‌ام و از کوچه و پس‌کوچه‌ها توانستم بیایم، حال شما چطور می‌خواهید بروید؟ ما گفتیم که ما نمی‌خواهیم به تهران برویم و می‌خواهیم در حرم حضرت شاه عبدالعظیم بنشینیم تا ببینیم شرایط آقا چه می‌شود، البته از ابتدا هم مقصد ما شاه عبدالعظیم بود نه باقرآباد و قرچک.

او گفت در هر صورت صلاح نمی‌دانم که بروید اما اگر واقعاً قصد رفتن دارید می‌توانم شما را به جمعیت برسانم، ما هم که تعداد زیادی بودیم سوار ماشین شدیم تا جایی که تعدادی از اطراف ماشین آویزان شده بودند، در نهایت او ما را به جمعیت رساند که در یک خیابان درختی نرسیده به باقرآباد بود ایستاده بودند.

تسنیم: وقتی به پل باقرآباد رسیدید چه اتفاقی افتاد و چگونه درگیری آغاز شد؟

وقتی به جمعیت ملحق شدیم ارتشی‌ها جلوی ما را گرفتند، شهید طباطبایی رفت و با یکی از نیروهای ارشد آن‌ها صحبت کرد، او که یک سرهنگ بود گفت ما اجازه نداریم بگذاریم از اینجا عبور کنید و اگر حرکت کنید شما را با گلوله می‌زنیم، آقای طباطبایی گفت ما دیگر راه برگشت نداریم و به خاطر مرجع تقلیدمان باید برویم.

پس از کلی بحث و گفت‌وگو در نهایت آقای طباطبایی آمد به سمت جمعیت و گفت که حرکت کنید، اما سعی کنید از پشت نیروهایی که سنگر گرفته‌اند عبور کنید بلکه حیا کنند و ما را نزنند، اما به محض اینکه حرکت کردیم شروع به تیراندازی کردند و دیگر کسی کسی را نمی‌دید و همه پراکنده شده بودند و هر کس به سمتی فرار می‌کرد، پس از آن وقتی پیگیر سایرین شدیم گفتند تعدادی از جمله آقای طباطبایی تیر خورده‌ که ایشان و آقای عرب مقصودی همانجا شهید شدند.

تسنیم: آیا از شعارهایی که در آن روز سرمی‌دادید چیزی به خاطر دارید؟

یکی از شعارها این بود "خمینی خمینی خدا نگهدار تو"، "بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو" البته شعارهای زیادی داشتیم که بعد از گذشت این همه سال فراموش کرده‌ام.

تسنیم: بعد از روز 15 خرداد چه شرایطی بر منطقه حاکم شد؟

تا چند ماه حکومت نظامی شدید بود و کسی جرأت حرف زدن نداشت، حتی بسیاری از افرادی که زخمی شده بودند جرأت نداشتند بروز بدهند، من هم آن شب نتوانستم به خانه بیایم و در منزل یکی از اقوام در کارخانه قند شب را گذراندم و به آن‌ها هم نگفتم که جریان چه بوده است، بسیاری از افرادی که فرار کرده بودند هم وارد بیابان‌ها شدند و چند روز بعد برگشتند، حاج آقا مرادی هم از راه بیابان به قم رفتند، حتی بعد از جریان 15 خرداد گفتند که می‌خواهند کلاس قرآن را پلمب کنند برای همین هم تعدادی از بچه‌های کلاس قرآن فرار کردند و به کرج رفتند من هم تا مدت‌ها فراری بودم.

تسنیم: آیا ترسی از مقابله با نیروهای نظامی نداشتید؟

ما از اینجا که حرکت کردیم قصد درگیری نداشتیم و حتی چوب هم همراه خود نبرده بودیم، من می‌توانم به جای همه کسانی که در قیام حضور داشتند قسم بخورم که ما غیر از اینکه امام خمینی(ره) را می‌خواستیم هیچ نیت دیگری نداشتیم و نمی‌توانست چیز دیگری باشد، مرجع تقلید برای ما جایگاه بسیار والایی داشت.

تسنیم: گویا شما مدتی هم در زندان به سر بردید، چگونه شد که دستگیر شدید؟

شب دوم که به محمدآباد آمدیم در پشه‌بند خوابیده بودم و نمی‌دانستم که قرار است چه اتفاقی بیفتد، که دیدم دور پشه‌بند را محاصره کردند، (با خنده) انگار که می‌خواهند یک سارق مسلح را دستگیر کنند و می‌گفتند همین‌طور با لباس خواب باید بیایید و حتی اجازه ندادند لباس بپوشم، اما آن شب من را نبردند چرا که یک استوار داشتیم که با ارباب ما آشنا بود و لذا ارباب ما وساطت کرد که اگر او را ببرید کشاورزی ما از بین می‌رود و در نهایت با اصرار فراوان نگذاشتند که من را ببرند و گرنه اگر آن زمان می‌رفتم حتماً کارم به اعدام می‌کشید.

اما چون اسم من رفته بود بالا من را به دادگاه نظامی احضار کردند من حدود 3 سال فراری بودم اما در نهایت خسته شدم و خودم را معرفی کردم در آن دادگاه همه را فراخواندند و حتی کسانی که کوچک‌ترین گناهی هم نداشتند به آنجا آوردند و من 11 ماه زندانی بودم.

تسنیم: برخورد آن‌ها پس از دستگیری چه بود؟

آن‌ها هر جور که می‌خواستند با ما حرف می‌زدند، ما را کتک می‌زدند آن‌قدر می‌زدند که خسته می‌شدند و ما را در اتاقی می‌انداختند و می‌رفتند و بعد دوباره می‌آمدند سراغ ما. من هم انکار می‌کردم که در قیام حضور داشتم، می‌گفتم هر کاری که می‌خواهید بکنید، یک روز یکی از بازپرس‌ها عکس امام را درآورد گفت او را می‌شناسی؟ من هم که یک کشاورز ساده بودم گفتم بله امام خمینی است، گفت پس چطور می‌گویی در قیام نبودی؟ گفتم خب من ایشان را می‌شناسم، او مرجع تقلید ماست؛ اما در آن روز نبودم، گفت به جان خمینی و اگر او را دوست داری راستش را بگو، من هم شروع کردم عین حقیقت را گفتم، او هم هر جور که می‌خواست من را زد و گفت حالا به چه نتیجه‌ای رسیدی؟ گفتم برایم مهم نیست اما فردا می‌خواهید چگونه جواب خدا را بدهید، بالای سرتان نوشته‌اید علی(ع) و این گونه با نوکر علی رفتار می‌کنید؟

تسنیم: دلیل تداوم انقلاب اسلامی بعد از همه این سال‌ها چیست؟

امام زمان(عج) پشت سر انقلاب ما هستند با این همه هجمه‌ای که در ایران پیاده می‌شود این گونه ماندن معجزه است، امام خمینی(ره) آن زمان می‌گفت هر چه داد دارید بر سر آمریکا بزنید، ببنید امام کی این حرف را زده است حرف‌های آن روز امام امروز را افشا کرده است، مسئولان آن گونه که شایسته مردم است رفتار نمی‌کنند باید با اخلاق خوب با مردم رفتار کنند.

تسنیم: آیا اکنون حرکت آن روز را تأیید می‌کنید؟

ما ادر حال حاضر هم در خط انقلاب هستیم، آن زمان ما فقط یک مرجعیت را می‌شناختیم اما امروز می‌دانیم که آمریکا چه احمقی است و به شرایط آگاهی داریم، امروز با آگاهی پشت انقلاب ایستاده‌ایم، ما به راحتی انقلاب را نگه نداشتیم، ما هنوز هم حاضریم هر نوع فشاری را تحمل کنیم که انقلاب را نگه داریم، این حرف اول و آخر ما است، آن روز که رفتیم و سختی کشیدیم و کتک‌های وحشتناکی که خوردیم پای امام ماندیم، امروز هم پای انقلاب هستیم.

تسنیم: آیا در مبارزات زمان انقلاب هم حضور داشتید؟

من در تمام تظاهرات زمان انقلاب هم شرکت کردم و امکان نداشت حرکتی در پیشوا صورت بگیرد و در آن حاضر نشوم، حتی گاهی پیاده این مسیر را تا پیشوا می‌رفتیم، در آن زمان آقای طباطبایی اعلامیه‌ها را می‌آورد و به افرادی که اعتماد داشت می‌داد، من هم تعدادی از اعلامیه‌ها را در باغچه دفن کردم و وقتی انقلاب شد رفتم سراغ آن‌ها که دیدم پوسیده‌اند.

تسنیم: در پایان اگر توصیه‌ای دارید بفرمایید.

اگر کسی بخواهد از مسیر انقلاب منحرف شود از حق خود نمی‌گذریم، ما برای انقلاب هزینه بسیاری دادیم و خدا هم از این همه عذابی که بسیاری در این راه کشیدند نمی‌گذرد.

انتهای پیام/ح

R7840/P1361/S6,60/CT16

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۸۹۸۷۳۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رازهای نقاشی مرگ سقراط

افلاطون در رساله فایدون واپسین لحظات زندگی سقراط فیلسوف بزرگ یونان باستان را چنین روایت می‌کند: پس از خطابه دفاعیه علیه محکمه‌ای که خواستار مجازات مرگ برای او شده بود به شاگردانش می‌گوید: نگران من نباشید، شما فقط جسم من‌را در خاک خواهید گذاشت. سپس در میان اشک و غوغای یاران و حتی اندوه زندانبان جام شوکران را از شاگردش کریتو گرفته و می‌نوشد. مایع زهرآگین به‌سرعت بدنش را سست کرده، چشمانش بی‌حرکت مانده و او مرگ را پذیرا می‌شود، تا درسی برای زندگی دیگران باشد.

به گزارش ایرنا، پرسش‌های سیاسی و فلسفی سقراط شهروندان آتن را به تردید در حقیقت خدایان پانتئون و اصالت ارزش‌ها در اخلاق یونانیان فرامی‌خواند. او بخاطر این پنداشت‌ها به ناباوری نسبت به خدایان و فاسد کردن جوانان متهم شد که مجازاتش مرگ بود؛ مطابق رسم زمانه با نوشیدن جام‌زهر. سقراط بی‌مناقشه حکم قضات را پذیرفت و حتی شاگردانی را که وی را به نوشتن تقاضای عفو و یا فرار از آتن تشویق می‌کردند، به‌شدت سرزنش کرد. صحنه واپسین دم حیات او تا لحظه نوشیدن جام شوکران، بار‌ها توسط هنرمندان مختلف به تصویر کشیده شده که یادمانی‌ترین آن‌ها اثر چشمگیر نقاش نئوکلاسیک فرانسوی ژاک لوئی داوید است باعنوان مرگ سقراط (La Mort de Socrate) که حالا در موزه متروپلیتن نیویورک نگهداری می‌شود.

داوید این نقاشی ۱۳۰ در ۱۹۶ سانتی‌متری را بدون التزام دقیق به روایت افلاطون و برمبنای نگاهی ستایش‌آمیز به سقراط برای پذیرش شجاعانه مرگ خلق کرد تا تصویری حماسی از عزت و کرامت باشد. در مرکز صحنه سقراط با ردای سفید و در هیبتی قهرمانانه روی تخت نشسته با قامتی استوار دست راستش را برای گرفتن جام سرخ شوکران دراز کرده است. او با دست چپ به بالا اشاره می‌کند؛ به آسمان و جهان پس از مرگ. بدین‌سان در آخرین دقایق عمر نیز از موعظه و خطابه باز نمی‌ایستد؛ ترجیح می‌دهد بمیرد، اما از باور‌ها و تعالیم خود دست نکشد. این آخرین درس اوست برای شاگردانی که پیرامون وی در اندوه و اضطراب بسر می‌برند.

افلاطون، شاخص‌ترین آنها، غم‌زده و سر در گریبان، جلوی تخت نشسته و پشت‌به صحنه وقوع تراژدی را انتظار می‌کشد. مرد جوانی که فنجان شوکران را بسوی سقراط گرفته، از شدت تأثر روی برگردانده تا شاهد نوشیدن زهر توسط فیلسوف نباشد. مرد دیگری دست روی زانوی او گذاشته تا شاید وی را از این‌کار منصرف سازد. دیگرانی که تاب دیدن صحنه را ندارند، در عمق دالانی درحال دور شدن هستند. مضمون اصلی صحنه‌پردازی، تمجید از رویکرد فیلسوف به مرگ است و ابراز همبستگی با او که مرگ را نه پایان هستی، بلکه سویه دیگری از زندگی می‌پندارد.

ژاک لوئی داوید نقاش برتر زمانه خویش بود و در آثار تماشایی‌اش روایت‌های تاریخی را با فلسفه روشنگری در می‌آمیخت تا متفکرانه‌ترین نمونه‌های نقاشی آکادمیک را پدید آورد. زبان تصویری او فاخر متناسب با علائق طبقه اشراف فرانسه بود، لیکن برای قاطبه مردم نیز قابل فهم و عمیقاً الهام‌بخش بود. شاگردان وی، بعد‌ها از سبک کلاسیک و روایت‌های سخت و محکم آن فاصله گرفته به سوی امواج پرشور هنر رمانتیک رفتند. آثار او طلایه‌دار تمدن مدرن بودند، آکنده از بشارت‌های اخلاقی و روح انقلابی. در فرانسه او نقاش محبوب سه رژیم پیاپی بود؛ ابتدا در دربار لوئی شانزدهم سپس در عصر انقلاب و نهایتاً در دوره امپراطوری ناپلئون بناپارت. هر سه رژیم از آثار تاثیرگزار وی برای تبلیغ مشروعیت و اقتدار خویش بهره می‌گرفتند، اما در نهایت به اتهام خیانت به زندان انداخته شد.

نقاشی مرگ سقراط دو سال قبل از انقلاب کبیر فرانسه خلق شد و القاگر حس مقاومت در برابر بی‌عدالتی، پیام‌آور روشنگری و فداکاری قهرمانانه بود. داوید در روند انقلاب فعالانه شرکت داشت و تصاویری از نماد‌های شجاعت و ایثار خلق کرد. او سال‌های پایانی عمرش را در بیماری و تبعید گذراند. وساطت‌ها برای بازگشت او به فرانسه به‌ثمر ننشست تا این‌که در ۱۸۲۵ در بروکسل از دنیا رفت. در ۲۰۰‌مین سالگرد انقلاب (۱۹۸۹) دولت فرانسه تلاش کرد بقایای داوید را به کشورش بازگرداند، اما دولت بلژیک با این استدلال که قبر او بنایی تاریخی است، از این‌کار امتناع ورزید.

دیگر خبرها

  • اعلام زمان اردوی تیم ملی
  • زمان اردوی تیم ملی مشخص شد
  • بحران آزادی بیان به روایت کاریکاتوریست اردنی
  • فیلم/نمونه طنزپرداز متعهد به روایت رهبر انقلاب
  • روایت رسانه اسرائیلی از عقب‌نشینی جزئی تل‌آویو برای توافق با حماس
  • توزیع 180 بسته لبخند مادری در خراسان جنوبی
  • مدرسه ملی روایت در سمنان افتتاح شد
  • ناخدا صمدی: امام خمینی(س) اردیبهشت 58 فرمودند «ارتش باید بماند»/ پیش از آن پرسنل ارتش در پادگان‌ها امیدی به فردای خود نداشتند/ ابراهیم متقی: خلیج فارس یکی از حوزه‌های اصلی تهدید بوده، هست و خواهد بود
  • رازهای نقاشی مرگ سقراط
  • روز صعود از لیگ یک به لیگ برتر: 16 خرداد